زینب زینب ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

زینب خانم کوچولو

ماجرای عروسی رفتن زینب

ما چند وقت پیش  2 تا عروسی پشت سر هم داشتیم ...شما هم لباس عروسی که قبلا برات خریده بودم داشتی ..از چند روز قبل از عروسی لباست رو در آوردم وبهت نشون دادم وبرات توضیح دادم که ما میخوایم چند روز بعد بریم عروسی .شما هم با تعجب وبا دقت به حرفام گوش میدادی...آخه آخرین باری که عروسی برده بودمت توی تابستون بود وخیلی متوجه نمیشدی یا شاید هم اگر برات میگفتم میفهمیدی اما عنوان عروسی رو تا بحال برات نگفته بودم ..بهر حال خیلی مشتاق بودی که بری عروسی ببینی که چه جایی هست وتوی این چند روز هروقت که بهانه میگرفتی یا بی دلیل گریه میکردی, من بهت دوباره عروسی که میخوایم بریم رو یاد آوری میکردم و تو ساکت میشدی ..بالاخره روز موعود فرا رسید ومن کار...
27 آبان 1391

زینب گُل من

دختر قشنگ مامان این روزا راه میری و یکسره میگی :عزیزم.... خرس بزرگتو بغل میکنی و کلی نوازش میکنی وقربون صدقش میری چند وقته که میخوای سلام کنی بلند میگی:سلامٌ علیتُم؛خوبی؟ تازگی هم همش میگی :دوست ندارمش اینم یک عکس از گل من ...
9 آبان 1391
1